پیام های اخلاقی عاشورا - نقش جهاد با نفس در کربلا

متن مرتبط با «کرامات» در سایت پیام های اخلاقی عاشورا - نقش جهاد با نفس در کربلا نوشته شده است

بخشى از اخلاق ، صفات و کرامات امام کاظم علیه السلام

  • ابن طلحه مى گوید: وى چندین لقب دارد که مشهورترین آنها، کاظم است . و از جمله آنها صابر، صالح و امین مى باشد. و امّا مناقب آن حضرت فراوان است و اگر هیچ یک از آنها نبود جز عنایت پروردگار به وى ، همین یک منقبت او را بس بود.شیخ مفید - رحمه اللّه - مى گوید: ابوالحسن موسى علیه السلام عابدترین و فقیه ترین اهل زمانش بود و از همگان بخشنده تر و بزرگوارتر بود. نقل شده است که آن حضرت نافله هاى شب را تا نماز صبح ادامه مى داد، سپس ‍ تعقیبات نماز را تا طلوع آفتاب به جا مى آورد و به سجده مى رفت و سرش را از دعا و حمد خدا تا نزدیک ظهر بلند نمى کرد زیاد دعا مى کرد و مى گفت : (( ((اللهم انى اءساءلک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب )) )) و این عبارات را تکرار مى کرد. و از جمله دعاهاى آن حضرت است : (( ((عظم الذنب من عبدلک ، فلیحسن العفو من عندک )). )) همواره از ترس خدا مى گریست به حدى که محاسنش با اشک چشمهاتر مى شد و از همه کس بیشتر، با خانواده و خویشاوندان صله رحم داشت . در شب هنگام از مستمندان مدینه دلجویى مى کرد؛ در زنبیلش پول نقد از درهم و دینار و همچنین آرد و خرما به دوش مى کشید و به فقرا مى رساند به طورى که نمى دانستند از کجا مى آید.(2)محمّد بن عبیداللّه بکرى مى گوید: به مدینه رفتم ، وامى داشتم که از بس ‍ طلبکار آن را مطالبه مى کرد، درمانده شده بودم ، با خود گفتم نزد ابوالحسن موسى علیه السلام بروم و درد دل کنم . در مزرعه اى که داشت خدمت آن حضرت رسیدم ؛ غلامى در حضورش بود، داخل غربال بزرگى قطعات گوشت خشکیده اى بود، من هم با او خوردم ، آنگاه پرسید چه حاجت دارى ؟ جریان را گفتم ، وارد خانه شد، چندان زمانى نگذشت که بیرون آمد، به غلامش فرمود: برو! آنگاه دستش را به طرف من دراز کرد، کیسه اى را که , ...ادامه مطلب

  • کرامات فاطمی

  • بإسمک الأعظم فاطیما از بیمارستان مرکزی هامبورگ بیرون آمد. گرفته و غمگین بود. خودش را به ساحل دریاچه رساند، ایستاد و به آب های آرام آن چشم دوخت. چند قایق بادبانی کوچک روی دریاچه در حال حرکت بودند. کمی آن سوتر، مسجد زیبای مسلمانان هامبورگ توجهش را جلب کرد. مسجد امام علی علیه السلام را ایرانی ها ساخته بودند. یک بار همراه مهندس ایرانی همکارش به آن جا رفته بود. مهندس، همسایه ی او هم بود. با مادر پیرش زندگی می کرد. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها