نگین انگشتر
1- ثقه جلیل، کافور خادم (1) مى گوید: در محل سکونت امام هادى علیه السلام در سامراء، عده اى از صنعتگران بودند و آنجا
روستایى بود، از جمله مردى بنام یونس نقاش که محضر امام می آمد و خدمت مى کرد.
روزى یونس محضر امام آمد و بشدت مىلرزید، گفت: مولاى
من! خانواده ام را به شما مى سپارم، امام فرمود: قضیه چیست؟ گفت: مى خواهم از این
محل بروم، حضرت در حال تبسم گفت: چرا یونس؟ گفت: موسى بن بغا (2) نگینى به من
فرستاد که بتراشم و سوار انگشتر کنم، وقت تراشیدن آن را شکستم، نگین را نمى شود قیمت
گذاشت تا از عهده غرامت برآیم، صاحبش هم موسى بن بغاست یا هزار تازیانه به من
مى زند و یا مى کشد.
برچسب : نویسنده : dpoodeh5 بازدید : 183